خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مناسک
[اسم]
ritual
/ˈrɪʧuəl/
قابل شمارش
1
مناسک
تشریفات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آیین
مراسم
1.Coffee and the newspaper are part of my morning ritual.
1. قهوه و روزنامه بخشهایی از مناسک صبحگاه من هستند.
2.The birds were performing a complex mating ritual.
2. پرندهها داشتند مراسم پیچیده جفتگیری را انجام میدادند.
تصاویر
کلمات نزدیک
rite of passage
rite
rita
rissole
risqué
ritualistic
ritually
ritzy
rival
rival company
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان