خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تخم (ماهی، قورباغه، نرمتنان و سختپوستان)
2 . تخمریزی کردن
3 . (بهمیزان زیاد) تولید کردن
4 . پس انداختن
[اسم]
spawn
/spɔːn/
غیرقابل شمارش
1
تخم (ماهی، قورباغه، نرمتنان و سختپوستان)
[فعل]
to spawn
/spɔːn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: spawned]
[گذشته: spawned]
[گذشته کامل: spawned]
صرف فعل
2
تخمریزی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخمریزی کردن
1.The fish spawn among plants.
1. ماهی در میان گیاهان تخمریزی کرد.
3
(بهمیزان زیاد) تولید کردن
ایجاد کردن
1.New technology has spawned new business opportunities.
1. فناوری جدید فرصتهای کاری جدیدی ایجاد کردهاست.
4
پس انداختن
زاییدن
1.Why had she married a man who could spawn a boy like that?
1. او چرا با مردی ازدواج کرده بود که توانسته بود همچون پسری پس بیندازد؟
تصاویر
کلمات نزدیک
spaulding
spatula
spatter
spatial
spate
spawning
spay
speak
speak a tongue
speak french
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان