[فعل]

to speak

/spiːk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: spoke] [گذشته: spoke] [گذشته کامل: spoken]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صحبت کردن حرف زدن، سخن گفتن

مترادف و متضاد say talk utter
  • 1.Sue speaks with an American accent.
    1. "سو" با لهجه آمریکایی صحبت می‌کند.
to speak to somebody (about something/somebody)
با کسی (درباره چیزی/کسی) صحبت کردن
  • I've spoken to the manager about it.
    من درباره آن با مدیر صحبت کرده‌ام.
to speak with somebody (about something/somebody)
با کسی (درباره چیزی/کسی) صحبت کردن
  • Can I speak with you for a minute?
    می‌توانم یک دقیقه با تو صحبت کنم؟
to speak of/about something/somebody
درباره/از چیزی/کسی حرف زدن
  • She still speaks about him with great affection.
    او هنوز هم با علاقه بسیار درباره او حرف می‌زند.
to speak a particular language
به زبان خاصی صحبت کردن
  • 1. How many foreign languages do you speak?
    1. به چند زبان خارجی صحبت می‌کنی ؟
  • 2. She speaks French.
    2. او به زبان فرانسوی صحبت می‌کند.
to speak in a particular language
به زبان خاصی صحبت کردن
  • Would you prefer it if we spoke in German?
    ترجیح می‌دهید به آلمانی صحبت کنیم؟
to speak the truth
حقیقت را گفتن
  • She was clearly speaking the truth.
    واضح بود که داشت حقیقت را می‌گفت.
to speak a word
یک کلمه صحبت کردن
  • For five whole minutes, neither of them spoke a word.
    برای پنج دقیقه کامل، هیچکدام از آنها یک کلمه صحبت نکردند.
کاربرد فعل speak به معنای صحبت کردن
معادل‌های فارسی فعل Speak، "صحبت کردن"، "حرف زدن" و "سخن گفتن" هستند. هر سه معادل تقریبا به یک معنی اشاره دارند: استفاده از صدا و زبان برای برقراری ارتباط با دیگران، برای بیان احساسات و افکار و تبادل اطلاعات.
- فعل Speak در مفهوم صحبت کردن و حرف زدن، بیانگر "با کسی درباره چیزی حرف زدن" یا "با کسی مکالمه‌ای داشتن" است. مثال:
".For five whole minutes, neither of them spoke a word" (برای پنج دقیقه کامل، هیچکدام از آنها یک کلمه صحبت نکردند.)
- فعل Speak در مفهوم سخن گفتن، به توانایی سخن گفتن به یک زبان بخصوص اشاره دارد. البته "صحبت کردن" و "حرف زدن" نیز در این مفهوم به‌کار می‌روند. مثال:
".Sue speaks with an American accent" ("سو" با لهجه آمریکایی صحبت می‌کند.)

2 سخنرانی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سخنرانی کردن
مترادف و متضاد lecture make a speech
to speak in public/on the radio/at a conference
در جمع/در رادیو/در کنفرانس سخنرانی کردن
  • She was invited to speak at a conference in Madrid.
    از او دعوت شد که در کنفرانسی در مادرید سخنرانی کند.
to speak in favor of something/somebody
به طرفداری از چیزی/کسی سخنرانی کردن
  • She spoke in favor of the new tax.
    او به طرفداری از مالیات جدید سخنرانی کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان