Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . کج کردن
2 . کج بودن
[فعل]
to tilt
/tɪlt/
فعل گذرا
[گذشته: tilted]
[گذشته: tilted]
[گذشته کامل: tilted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کج کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کج کردن
مترادف و متضاد
tip
1.She tilted the tray, and all the glasses fell off.
1. او سینی را کج کرد و همه لیوانها روی زمین افتادند.
2
کج بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کج شدن
1.The floor tilted slightly.
1. کف (خانه) اندکی کج بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tilling
tilletiaceae
tilletia foetida
tilletia caries
tilletia
tilt angle
tilt-shift photography
tilt-top table
tilted
tilter
کلمات نزدیک
tiller
tillage
till the cows come home!
till
tiling
tim
timber
timbre
time
time after time
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان