خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . میخکوب کردن
2 . سوراخ کردن
[فعل]
to transfix
/tɹænsfˈɪks/
فعل گذرا
[گذشته: transfixed]
[گذشته: transfixed]
[گذشته کامل: transfixed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
میخکوب کردن
مبهوت ساختن
مترادف و متضاد
paralyse
1.He was transfixed by the pain in her face.
1. او توسط دردی که در چهره او بود، مبهوت شد.
2
سوراخ کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
transferable
transfer
transept
transducer
transcription
transfixed
transform
transform somthing into something
transformation
transformer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان