1 . شفاف
[صفت]

transparent

/trænˈspɛrənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more transparent] [حالت عالی: most transparent]

1 شفاف آشکار، واضح

معادل ها در دیکشنری فارسی: زلال شفاف
مترادف و متضاد clear obvious see-through unambiguous ambiguous obscure opaque
  • 1.Colonel Thomas is a man of transparent honesty and loyalty
    1. سرهنگ "توماس" نمونه‌ای از صداقت و وفاداری آشکار است.
  • 2.The homicide was a transparent case of jealousy that got out of hand.
    2. (آن) قتل نمونه واضحی از حسادت کنترل نشده بود.
  • 3.Window glass is transparent.
    3. شیشه پنجره شفاف است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان