خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معمولاً
[قید]
usually
/ˈjuː.ʒu.ə.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معمولاً
معادل ها در دیکشنری فارسی:
معمولا
مترادف و متضاد
commonly
generally
habitually
normally
exceptionally
1.He usually gets home about 6 o'clock.
1. او معمولاً حدود ساعت 6 به خانه میرسد.
2.How long does the trip usually take?
2. آن سفر معمولاً چقدر طول میکشد؟
3.I usually just have a sandwich for lunch.
3. من معمولاً فقط یک ساندویچ برای ناهار میخورم.
4.I'm not usually so tired.
4. من معمولاً خیلی خسته نیستم.
5.We usually go by car.
5. ما معمولاً با خودرو میرویم.
[عبارات مرتبط]
usual
1. همیشگی
تصاویر
کلمات نزدیک
usual
uss
usn
usherette
usher in
usurer
usurp
usurpation
usurped
usurper
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان