خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ولگردی
[اسم]
vagrancy
/ˈveɪɡrənsi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ولگردی
بیخانمانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آوارگی
دربدری
سرگردانی
1.He was convicted of drunkenness and vagrancy.
1. او متهم به مستی و ولگردی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
vagabond
vacuum cleaner
vacuum-clean
vacuum
vaccine
vagrant
vague
vain
vainly
valance
کلمات نزدیک
vaginal
vagina
vagaries
vagabond
vacuum flask
vagrant
vague
vaguely
vaguely remember
vain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان