خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ولگرد
[اسم]
vagrant
/ˈveɪɡrənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ولگرد
بیخانمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آواره
دربدر
دورهگرد
ولگرد
1.The accused was a vagrant who traveled around, sleeping in parks and bus shelters.
1. متهم یک ولگرد بود که سفر میکرد و در پارکها و ایستگاههای اتوبوس می خوابید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
vagrancy
vagabond
vacuum cleaner
vacuum-clean
vacuum
vague
vain
vainly
valance
vale
کلمات نزدیک
vagrancy
vaginal
vagina
vagaries
vagabond
vague
vaguely
vaguely remember
vain
vainglorious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان