1 . خیس کردن
[فعل]

to drench

/drɛnʧ/
فعل گذرا
[گذشته: drenched] [گذشته: drenched] [گذشته کامل: drenched]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خیس کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خیساندن خیس کردن
مترادف و متضاد saturate soak wet dry
  • 1.His face was drenched with sweat.
    1. صورت او از عرق خیس شده بود.
  • 2.His fraternity friends tried to drench him but he was too clever for them.
    2. دوستان او سعی کردند که او را خیس کنند ولی او از آنها زرنگ‌تر بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان