[اسم]

adult

/əˈdʌlt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بزرگسال بالغ

معادل ها در دیکشنری فارسی: بزرگ بزرگسال بزرگسال بالغ
مترادف و متضاد grown person grown-up child kid
  • 1.Adults pay an admission charge but children get in free.
    1. بزرگسالان یک هزینه ورود پرداخت می‌کنند، اما بچه‌ها رایگان وارد می شوند.
  • 2.The class day is Wednesday for children and Tuesday for adults.
    2. روز کلاس، چهارشنبه برای کودکان و سه شنبه برای بزرگسالان است.
کاربرد واژه adult به معنی بزرگسال
واژه adult در این کاربرد برای اشاره به افراد بزرگسال (معمولا بالای هیجده سال) اشاره می شود. معمولا در انگلیسی هم مانند فارسی واژه adult به صورت جمع (adults) به کار می رود.
[صفت]

adult

/əˈdʌlt/
غیرقابل مقایسه

2 بزرگسال بزرگسالی

معادل ها در دیکشنری فارسی: بالغ
مترادف و متضاد grown-up mature adolescent infant juvenile
  • 1.She spent most of her adult life in prison.
    1. او بیشتر زندگی [سال‌های] بزرگسالی‌اش را در زندان گذراند.
کاربرد واژه adult به معنی بزرگسال
واژه adult به معنی بزرگسال برای اشاره به چیزهایی مرتبط و مختص به افراد بالغ (معمولا بالای هجده سال) به کار می‌رود.

3 مخصوص بزرگسالان مناسب برای بزرگسالان

مترادف و متضاد sexually explicit vulgar X-rated family
adult education
آموزش (مخصوص) بزرگسالان
an adult movie
یک فیلم مناسب بزرگسالان
توضیح درباره صفت adult
وقتی صفت adult در کنار اسمی قرار می‌گیرد به معنی این است که آن چیز مختص بزرگسالان است. مثلا:
"adult education" (آموزش مخصوص بزرگسالان)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان