[اسم]

curry

/ˈkɜr.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کاری (ادویه)

hot curry
کاری تند

2 خورش کاری (خوراک)

  • 1.Would you like some more curry?
    1. باز هم خورش کاری میل دارید؟
a chicken curry
خورش کاری مرغ
vegetable curry
خورش کاری سبزیجات
[فعل]

to curry

/ˈkɜr.i/
فعل گذرا
[گذشته: curried] [گذشته: curried] [گذشته کامل: curried]

3 خود شیرینی کردن چاپلوسی کردن

مترادف و متضاد seek favor
  • 1.He’s always trying to curry favor with the boss.
    1. او همیشه سعی می کند برای رئیسش خود شیرینی کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان