Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فحش
2 . نفرین
3 . فحش دادن
4 . نفرین کردن (با سحر و جادو)
5 . لعنت فرستادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
curse
/kɜrs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فحش
دشنام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دشنام
فحش
سقط
ناسزا
مترادف و متضاد
swear word
1.That woman knows so many curses.
1. آن زن، فحشهای بسیار زیادی میداند [بلد است].
2
نفرین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نفرین
لعنت
1.The family seemed to be under a curse.
1. به نظر میرسید آن خانواده نفرین شده باشد.
[فعل]
to curse
/kɜrs/
فعل ناگذر
[گذشته: cursed]
[گذشته: cursed]
[گذشته کامل: cursed]
صرف فعل
3
فحش دادن
دشنام دادن، ناسزا گفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دشنام دادن
فحش دادن
مترادف و متضاد
swear
1.My girlfriend curses more than me.
1. دوست دخترم از من بیشتر فحش میدهد.
4
نفرین کردن (با سحر و جادو)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نفرین کردن
لعنت کردن
1.The whole village had been cursed by a witch.
1. کل (مردم) روستا توسط یک جادوگر نفرین شده بود.
5
لعنت فرستادن
1.He cursed himself for his stupidity.
1. او به خاطر حماقتش به خودش لعنت فرستاد.
2.She cursed her bad luck.
2. او به شانس بدش لعنت فرستاد.
تصاویر
کلمات نزدیک
currycomb
curry powder
curry leaf
curry
curriculum vitae
cursed
cursive
cursor
cursory
curt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان