Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . متهم کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to denounce
/dɪˈnaʊns/
فعل گذرا
[گذشته: denounced]
[گذشته: denounced]
[گذشته کامل: denounced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
متهم کردن
محکوم کردن، انتقاد کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقبیح کردن
formal
مترادف و متضاد
condemn
criticize
praise
1.Some people denounce the government for probing into their private lives.
1. برخی افراد دولت را به خاطر واکاوی زندگی شخصیشان محکوم میکنند.
2.The consumer advocate denounced the defective products being sold.
2. (قانون) حمایت از مصرفکننده فروش کالاهای معیوب را محکوم کرد.
3.The father denounced his son for lying to the district attorney.
3. پدر پسرش را برای دروغ گفتن جلوی بازپرس بخش قضايى متهم کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
denote
denomination
denmark
denim
denigrate
dense
densely
denseness
density
dental assistant
کلمات نزدیک
denouement
denote
denotation
denominator
denominational
dense
dense forest
densely
densitometer
density
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان