Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تکان خوردن
2 . پر کشیدن
3 . اهتزاز
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to flutter
/ˈflʌtər/
فعل ناگذر
[گذشته: fluttered]
[گذشته: fluttered]
[گذشته کامل: fluttered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تکان خوردن
لرزیدن
1.Flags fluttered in the breeze.
1. پرچمها در نسیم تکان خوردند.
2.Her eyelids fluttered but did not open.
2. پلکهای او تکان خوردند، اما باز نشدند.
2
پر کشیدن
بال زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بال زدن
پر زدن
1.The butterfly fluttered from flower to flower.
1. پروانه از گلی به گل دیگر پر کشید.
[اسم]
flutter
/ˈflʌtər/
قابل شمارش
3
اهتزاز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اهتزاز
تصاویر
کلمات نزدیک
flutist
flute
flustered
fluster
flushed
flux
fluxmeter
fly
fly back
fly ball
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان