[اسم]

graduation

/ˌgræʤuˈeɪʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فراغت از تحصیل فارغ‌التحصیلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: فارغ‌التحصیلی
  • 1.Are you planning to look for a job after graduation?
    1. قصد داری پس از فارغ‌التحصیلی به دنبال کار بگردی؟
  • 2.He joined the army after graduation.
    2. پس از فراغت از تحصیل به ارتش پیوست.

2 مراسم فارغ‌التحصیلی جشن فارغ‌التحصیلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: مراسم فارغ‌التحصیلی
  • 1.I went to my graduation.
    1. به جشن فارغ‌التحصیلی‌ام رفتم.
  • 2.My grandparents came to my high school graduation.
    2. پدربزرگ و مادربزرگم به مراسم فارغ‌التحصیلی‌ دبیرستان من آمدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان