[فعل]

to read

/riːd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: read] [گذشته: read] [گذشته کامل: read]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خواندن مطالعه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خواندن مطالعه کردن
مترادف و متضاد peruse scan study wade through
  • 1.She's still learning to read.
    1. او هنوز دارد خواندن یاد می‌گیرد.
  • 2.Some children can read by the age of four.
    2. بعضی از کودکان می‌توانند در چهار سالگی (کتاب) بخوانند.
to read something (a book/a magazine/the newspaper)
چیزی (کتاب/مجله/روزنامه) را خواندن
  • 1. Don't believe everything you read on the Internet.
    1. همه چیزهایی را که در اینترنت می‌خوانی، باور نکن.
  • 2. I can't read his handwriting.
    2. نمی‌توانم دستخط او را بخوانم.
  • 3. I'm reading English at Cambridge
    3. من دارم در دانشگاه کمبریج زبان انگلیسی می‌خوانم.
  • 4. I've come to read the gas meter.
    4. آمده‌ام تا (اطلاعات روی) کنتور گاز را بخوانم.
  • 5. I've read three books this month.
    5. من این ماه سه کتاب خوانده‌ام.
  • 6. My computer can't read the attachment you sent.
    6. رایانه‌ام نمی‌تواند پیوستی که فرستاده‌ای را بخواند [باز کند].
to read to somebody/oneself
برای کسی/خود خواندن
  • He liked reading to his grandchildren.
    او (کتاب) خواندن برای نوه‌هایش را دوست داشت.
to read something to somebody/oneself
چیزی را برای کسی/خود خواندن
  • Go on—read it to us.
    ادامه بده؛ آن را برای ما بخوان.
to read somebody something
برای کسی چیزی خواندن
  • She read us a story.
    او برای ما یک داستان خواند.
to read something aloud
چیزی را بلند خواندن
  • He read the poem aloud.
    او آن شعر را بلند خواند.
to read about/of something
درباره/از چیزی خواندن
  • I read about the accident in the local paper.
    در روزنامه محلی درباره آن تصادف خواندم.
to read that...
خواندن که ...
  • I read that he had resigned.
    خواندم که او استعفا داده بود.
to read someone's mind/thoughts
ذهن/فکر کسی را خواندن
  • I wish I could read her mind.
    کاش می‌توانستم ذهن او را بخوانم.
to read someone's lips
لب کسی را خواندن/لب‌خوانی کردن
  • She could read my lips.
    او می‌توانست لب‌های مرا بخواند.
کاربرد فعل read به معنای خواندن و مطالعه کردن
فعل read در مفهوم "خواندن" و "مطالعه کردن" در وهله اول به معنای نگاه کردن به لغات و نمادهای یک زبان و توانایی فهم آنها و از همه مهم‌تر خواندن آنهاست. مثال:
".Some children can read by the age of four" (بعضی از کودکان می‌توانند در چهار سالگی (کتاب) بخوانند.)
مثال بالا به توانایی و مهارت خواندن اشاره دارد.
- در وهله دوم این فعل به خواندن یا مطالعه کردن یک کتاب، مقاله و روزنامه و ... برای تفریح یا به‌دست آوردن اطلاعات در زمینه‌ای به‌خصوص اشاره دارد. مثال:
".I've read three books this month" (من این ماه سه کتاب خوانده‌ام.)

2 تعبیر کردن تفسیر کردن، برداشت (به‌خصوصی) کردن

مترادف و متضاد interpret take
to read something
چیزی را تعبیر کردن
  • How do you read the present situation?
    وضعیت کنونی را چگونه تعبیر می‌کنی؟
to read something as something
چیزی را به‌عنوان چیزی تعبیر کردن
  • Silence must not always be read as consent.
    سکوت نباید همیشه به‌عنوان [نشانه] رضایت تعبیر شود.

3 نشان دادن (دستگاه‌های مدرج)

مترادف و متضاد indicate show
  • 1.The thermometer reads 0° C.
    1. دماسنج، 0 درجه سلسیوس را نشان می‌دهد.

4 صدای (کسی را) شنیدن (از طریق بی‌سیم و ...) صدای (کسی را) داشتن

مترادف و متضاد hear
to read someone
صدای کسی را شنیدن
  • 1. “Do you read me? Over.”
    1. «صدایم را داری؟ تمام.»
  • 2. “Do you read me?” “I'm reading you loud and clear.”
    2. «صدایم را می‌شنوی؟» «صدایت را بلند و واضح می‌شوم.»

5 جابه‌جا کردن عوض کردن

مترادف و متضاد replace
to read A for B/read B as A
A را با B جابه‌جا کردن
  • For “madam” in line 3 read “madman.”
    واژه "خانم" در خط 3 را با واژه «مرد دیوانه» جابه‌جا کنید.
[اسم]

read

/riːd/
قابل شمارش

6 مطالعه

مترادف و متضاد perusal study
to have a read
مطالعه کردن
  • I was having a quiet read of the newspaper.
    داشتم در سکوت روزنامه را مطالعه می‌کردم.

7 (کتاب، مقاله و ...) خواندنی

  • 1.His thrillers are always a good read.
    1. رمان‌های مهیج او همیشه کتابی خواندنی است.
  • 2.The book is a thoroughly entertaining read.
    2. این کتاب، کاملا یک کتاب خواندنی سرگرم‌کننده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان