2.
بعضی از کودکان میتوانند در چهار سالگی (کتاب) بخوانند.
to read something (a book/a magazine/the newspaper)
چیزی (کتاب/مجله/روزنامه) را خواندن
1.
Don't believe everything you read on the Internet.
1.
همه چیزهایی را که در اینترنت میخوانی، باور نکن.
2.
I can't read his handwriting.
2.
نمیتوانم دستخط او را بخوانم.
3.
I'm reading English at Cambridge
3.
من دارم در دانشگاه کمبریج زبان انگلیسی میخوانم.
4.
I've come to read the gas meter.
4.
آمدهام تا (اطلاعات روی) کنتور گاز را بخوانم.
5.
I've read three books this month.
5.
من این ماه سه کتاب خواندهام.
6.
My computer can't read the attachment you sent.
6.
رایانهام نمیتواند پیوستی که فرستادهای را بخواند [باز کند].
to read to somebody/oneself
برای کسی/خود خواندن
He liked reading to his grandchildren.
او (کتاب) خواندن برای نوههایش را دوست داشت.
to read something to somebody/oneself
چیزی را برای کسی/خود خواندن
Go on—read it to us.
ادامه بده؛ آن را برای ما بخوان.
to read somebody something
برای کسی چیزی خواندن
She read us a story.
او برای ما یک داستان خواند.
to read something aloud
چیزی را بلند خواندن
He read the poem aloud.
او آن شعر را بلند خواند.
to read about/of something
درباره/از چیزی خواندن
I read about the accident in the local paper.
در روزنامه محلی درباره آن تصادف خواندم.
to read that...
خواندن که ...
I read that he had resigned.
خواندم که او استعفا داده بود.
to read someone's mind/thoughts
ذهن/فکر کسی را خواندن
I wish I could read her mind.
کاش میتوانستم ذهن او را بخوانم.
to read someone's lips
لب کسی را خواندن/لبخوانی کردن
She could read my lips.
او میتوانست لبهای مرا بخواند.
کاربرد فعل read به معنای خواندن و مطالعه کردن
فعل read در مفهوم "خواندن" و "مطالعه کردن" در وهله اول به معنای نگاه کردن به لغات و نمادهای یک زبان و توانایی فهم آنها و از همه مهمتر خواندن آنهاست. مثال:
".Some children can read by the age of four" (بعضی از کودکان میتوانند در چهار سالگی (کتاب) بخوانند.)
مثال بالا به توانایی و مهارت خواندن اشاره دارد.
- در وهله دوم این فعل به خواندن یا مطالعه کردن یک کتاب، مقاله و روزنامه و ... برای تفریح یا بهدست آوردن اطلاعات در زمینهای بهخصوص اشاره دارد. مثال:
".I've read three books this month" (من این ماه سه کتاب خواندهام.)
2
تعبیر کردن
تفسیر کردن، برداشت (بهخصوصی) کردن
مترادف و متضاد
interpret
take
to read something
چیزی را تعبیر کردن
How do you read the present situation?
وضعیت کنونی را چگونه تعبیر میکنی؟
to read something as something
چیزی را بهعنوان چیزی تعبیر کردن
Silence must not always be read as consent.
سکوت نباید همیشه بهعنوان [نشانه] رضایت تعبیر شود.
3
نشان دادن (دستگاههای مدرج)
مترادف و متضاد
indicate
show
1.The thermometer reads 0° C.
1.
دماسنج، 0 درجه سلسیوس را نشان میدهد.
4
صدای (کسی را) شنیدن (از طریق بیسیم و ...)
صدای (کسی را) داشتن
مترادف و متضاد
hear
to read someone
صدای کسی را شنیدن
1.
“Do you read me? Over.”
1.
«صدایم را داری؟ تمام.»
2.
“Do you read me?” “I'm reading you loud and clear.”
2.
«صدایم را میشنوی؟» «صدایت را بلند و واضح میشوم.»
5
جابهجا کردن
عوض کردن
مترادف و متضاد
replace
to read A for B/read B as A
A را با B جابهجا کردن
For “madam” in line 3 read “madman.”
واژه "خانم" در خط 3 را با واژه «مرد دیوانه» جابهجا کنید.
[اسم]
read
/riːd/
قابل شمارش
6
مطالعه
مترادف و متضاد
perusal
study
to have a read
مطالعه کردن
I was having a quiet read of the newspaper.
داشتم در سکوت روزنامه را مطالعه میکردم.
7
(کتاب، مقاله و ...) خواندنی
1.His thrillers are always a good read.
1.
رمانهای مهیج او همیشه کتابی خواندنی است.
2.The book is a thoroughly entertaining read.
2.
این کتاب، کاملا یک کتاب خواندنی سرگرمکننده است.