[اسم]

secretary

/ˈsekrəteri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منشی

معادل ها در دیکشنری فارسی: منشی
مترادف و متضاد assistant clerk
  • 1.My secretary will phone you to arrange a meeting.
    1. منشی من به شما تماس می‌گیرد تا یک قرار ملاقات تعیین کند.
a legal/medical secretary
منشی حقوقی/پزشکی

2 دفتردار دبیر، رئیس دفتر

معادل ها در دیکشنری فارسی: دبیر
  • 1.I'm secretary of the tennis club this year.
    1. امسال من رییس دفتر باشگاه تنیس هستم.

3 وزیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: وزیر
the Agriculture Secretary
وزیر کشاورزی
the Secretary of Defense
وزیر دفاع
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان