Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کشتی
2 . ارسال کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ship
/ʃɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کشتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جهاز
سفینه
شناور
کشتی
مترادف و متضاد
craft
vessel
1.a merchant ship
1. کشتی تجاری
2.a sailing ship
2. کشتی بادبانی
3.They boarded a ship that was sailing the next day.
3. آنها سوار کشتی شدند که روز بعد حرکت میکرد.
[فعل]
to ship
/ʃɪp/
فعل گذرا
[گذشته: shipped]
[گذشته: shipped]
[گذشته کامل: shipped]
صرف فعل
2
ارسال کردن
منتقل کردن، فرستادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارسال کردن
1.He was arrested and shipped back to the UK for trial.
1. او دستگیر شد و برای محاکمه به بریتانیا منتقل شد.
2.The company ships its goods all over the world.
2. شرکت کالاهایش را به سرتاسر دنیا ارسال میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
shiny
shinpad
shining
shingle
shiner
shire
shire horse
shirt
shish kebab
shiver
کلمات نزدیک
shiny
shinto
shining
shingles
shingle
ship-to-shore
shipboard
shipbuilder
shipbuilding
shipload
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان