Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرگیجه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
vertigo
/ˈvɜːrtɪɡoʊ/
غیرقابل شمارش
1
سرگیجه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دوار
سرگیجه
مترادف و متضاد
dizziness
1.She can't stand heights and has always suffered from vertigo.
1. او نمی تواند ارتفاع را تحمل کند و همیشه از سرگیجه رنج برده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
vertically
vertical blinds
vertical
vertebrate
vertebral column
verve
very
very little
very much
vesak
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان