Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (دارای) ارزش
2 . ارزش
3 . اندازه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
worth
/wɜrθ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
(دارای) ارزش
قیمت (داشتن)
to be worth something
مبلغی قیمت داشتن
1. My house now is worth double what I paid for it.
1. در حال حاضر خانه من دو برابر چیزی [مبلغی] که من برایش پرداختم، قیمت دارد.
2. Our house is worth about £100 000.
2. خانه ما حدودا 100000 پوند قیمت دارد.
to be worth doing something
ارزش کاری را داشتن
Is the castle worth seeing?
آیا آن قلعه ارزش دیدن را دارد؟
[اسم]
worth
/wɜrθ/
غیرقابل شمارش
2
ارزش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارج
ارزش
بها
وقع
قدر
مترادف و متضاد
value
1.The painting is of little worth.
1. آن نقاشی ارزش کمی دارد.
3
اندازه
ten dollars’/£40... worth of something
به اندازه [ارزش] ده دلار/چهل پوند و... از چیزی
I'd like ten dollars' worth of gas, please.
من به اندازه ده دلار بنزین میخواستم، لطفا.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
worst
worship
worsen
worse
worryingly
worthless
wound
wounded
wow
wrangle
کلمات نزدیک
worst
worshipper
worship
worsen
worse off
worth one's salt
worthiness
worthless
worthwhile
worthy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان