خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کمک کردن
2 . پاس گل
3 . دادن توپ به یار (بیسبال)
4 . کمک
[فعل]
to assist
/əˈsɪst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: assisted]
[گذشته: assisted]
[گذشته کامل: assisted]
صرف فعل
1
کمک کردن
مساعدت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یاری دادن
یاری رساندن
یاری کردن
یاری کردن
کمک کردن
مترادف و متضاد
aid
help
1.Would you assist me on this problem?
1. در این مشکل به من کمک میکنید؟
[اسم]
assist
/əˈsɪst/
قابل شمارش
2
پاس گل
3
دادن توپ به یار (بیسبال)
توضیح درباره assist
آخرین پرتابی که منجر به رسیدن توپ به یار شده و یکی از بازیکنان حریف را از بازی خارج میکند.
4
کمک
یاری
تصاویر
کلمات نزدیک
assimilation
assimilate
assignment
assignee
assign
assistance
assistant
assistant professor
assistant referee
assistive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان