Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . کاری (ادویه)
2 . خورش کاری (خوراک)
3 . خود شیرینی کردن
[اسم]
curry
/ˈkɜr.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کاری (ادویه)
hot curry
کاری تند
2
خورش کاری (خوراک)
1.Would you like some more curry?
1. باز هم خورش کاری میل دارید؟
a chicken curry
خورش کاری مرغ
vegetable curry
خورش کاری سبزیجات
[فعل]
to curry
/ˈkɜr.i/
فعل گذرا
[گذشته: curried]
[گذشته: curried]
[گذشته کامل: curried]
صرف فعل
3
خود شیرینی کردن
چاپلوسی کردن
مترادف و متضاد
seek favor
1.He’s always trying to curry favor with the boss.
1. او همیشه سعی می کند برای رئیسش خود شیرینی کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
currishly
currish
currier
curried
curriculum-based measurement
curry favor with
curry favour with
curry leaf
curry powder
curry sauce
کلمات نزدیک
curriculum vitae
curriculum
currently
current affairs
current account
curry leaf
curry powder
currycomb
curse
cursed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان