خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرسری
[صفت]
cursory
/ˈkɜːrsəri/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more cursory]
[حالت عالی: most cursory]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرسری
با عجله، هول هولکی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرسری
مترادف و متضاد
brief
hasty
perfunctory
thorough
1.a cursory examination
1. بازرسی با عجله
2.He gave the report a rather cursory look.
2. او نگاهی سرسری به گزارش انداخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
cursor
cursive
cursed
curse
currycomb
curt
curtail
curtailment
curtain
curtain call
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان