خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انبوه
2 . احمق
[صفت]
dense
/dɛns/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: denser]
[حالت عالی: densest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انبوه
غلیظ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انبوه
غلیظ
متراکم
مترادف و متضاد
close-packed
packed
solid
thick
tight
light
sparse
thin
1.The accident was caused by the dense fog.
1. علت تصادف مه غلیظ بود.
2.The dense leaves on the trees let in a minimum of sunlight.
2. برگهای انبوه روی درختان اجازه ورود حداقل تابش نور را میدهند.
3.We couldn't row because of the dense weeds in the lake.
3. ما بهخاطر انبوه علفهای هرز در دریاچه نمیتوانستیم پارو بزنیم.
2
احمق
خنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خنگ
زباننفهم
informal
مترادف و متضاد
stupid
1.How can you be so dense?
1. چطور میتوانی اینقدر احمق باشی؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
denounce
denote
denomination
denmark
denim
densely
denseness
density
dental assistant
dental caries
کلمات نزدیک
denounce
denouement
denote
denotation
denominator
dense forest
densely
densitometer
density
dent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان