خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همه
[ضمیر]
everyone
/ˈev.riː.wʌn/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همه
مترادف و متضاد
everybody
1.Everyone agreed with me.
1. همه با من موافقت کردند.
2.Everyone involved in the accident has been questioned by the police.
2. همه کسانی که در حادثه درگیر بودند توسط پلیس بازجویی شدند.
3.I had dressed up but everyone else was wearing jeans.
3. من لباس رسمی پوشیده بودم اما بقیه همه جین پوشیده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
everyday
everybody
every year
every weekday.
every week
everyone is allowed to bring some goods into the country without paying any duty.
everyplace
everything
everything grows dark
everywhere
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان