خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رشوه
2 . پیوند
3 . رشوهخواری
4 . پیوند زدن (پوست، استخوان و...)
5 . تلفیق کردن
[اسم]
graft
/ɡræft/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رشوه
باج، زیرمیزی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رشوه
رشوهخواری
2
پیوند
a skin graft
پیوند پوست
3
رشوهخواری
1.He promised an end to graft and corruption in public life.
1. او قول داد به رشوهخواری و فساد در زندگی ملت پایان بخشد.
[فعل]
to graft
/ɡræft/
فعل گذرا
[گذشته: grafted]
[گذشته: grafted]
[گذشته کامل: grafted]
صرف فعل
4
پیوند زدن (پوست، استخوان و...)
1.New skin had to be grafted on from his back.
1. پوست جدیدی باید از پشتش پیوند زده میشد.
newly grafted tissue
بافت تازه پیوند زده شده
5
تلفیق کردن
آمیختن، به هم پیوستن
1.Old values have been grafted on to a new economic class.
1. ارزشهای قدیمی با یک طبقه اقتصادی جدید آمیخته شدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
graffiti
graduation ceremony
graduation
graduated
graduate student
graham
graham cracker
grail
grain
gram
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان