Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . خم (جاده یا رودخانه)
2 . پیچوخم داشتن
3 . بدون هدف حرکت کردن
[اسم]
meander
/miˈændər/
قابل شمارش
1
خم (جاده یا رودخانه)
پیچ
[فعل]
to meander
/miˈændər/
فعل ناگذر
[گذشته: meandered]
[گذشته: meandered]
[گذشته کامل: meandered]
صرف فعل
2
پیچوخم داشتن
پیچوتاب خوردن
1.The stream meanders slowly down to the sea.
1. رود بهآرامی بهسمت دریا پیچوخم داشت.
3
بدون هدف حرکت کردن
پرسه زدن
1.Cows still meander through these villages.
1. گاورها هنوز در این روستاها پرسه میزنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
mean business
mean
mealtime
meal
meager
meaning
meaningful
meaningless
meanness
means
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان