خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرگرمی
[اسم]
pastime
/ˈpæˌstaɪm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرگرمی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرگرمی
مشغولیات
مترادف و متضاد
hobby
1.Watching television now seems to be the most popular national pastime.
1. تلویزیون تماشا کردن امروزه محبوبترین سرگرمی ملی محسوب میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pastille
pastilla
pastil
pastiche
pasteurized milk
pastina
pastinaca
pastinaca sativa
pastis
pastness
کلمات نزدیک
pastille
pastiche
pasteurized milk
pasteurized
pasteurize
pastor
pastoral
pastry
pasture
pasty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان