خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منع کردن
[فعل]
to prohibit
/proʊˈhɪbət/
فعل گذرا
[گذشته: prohibited]
[گذشته: prohibited]
[گذشته کامل: prohibited]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منع کردن
ممنوع کردن
قدغن کردن
formal
مترادف و متضاد
ban
disallow
forbid
prevent
allow
authorize
permit
1.Elvin's manager prohibited him from appearing on television.
1. مدیرِ "الوین" او را از شرکت کردن در (برنامه های) تلویزیون منع کرد.
2.Many homeowners prohibit others from walking on their property.
2. بیشتر صاحبخانهها دیگران را از قدم زدن در ملک خود منع میکنند.
3.The law prohibits the use of guns to settle a conflict.
3. قانون استفاده از سلاح را برای خاتمه دادن به کشمکش منع کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
progressively
progress
programmer
programme
program
prohibitive
prohibitively
prohibitory
project
projectile
کلمات نزدیک
progressivism
progressively
progressive rock
progressive lens
progressive
prohibited
prohibition
prohibitive
project
projected
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان