خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پروژه
2 . برنامهریزی کردن
3 . تاباندن (با دستگاه پروژکتور)
4 . تخمین زدن
5 . بیان کردن
[اسم]
project
/ˈprɑdʒ.ekt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پروژه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پروژه
طرح
مترادف و متضاد
plan
program
scheme
undertaking
a research/construction/development ... project
پروژه تحقیقاتی/ساخت و ساز/توسعه و...
He's doing a class project on pollution.
او دارد پروژهای کلاسی درباره آلودگی انجام میدهد.
to do a project
پروژه انجام دادن
Everyone had to do a special project for our biology class.
همه باید پروژهای ویژه برای کلاس زیستشناسیمان انجام میدادند.
to work on a project
روی پروژه کار کردن
A team has been working on the project for three years.
یک تیم به مدت سه سال روی پروژه کار کرده است.
to be involved in a project
درگیر یک پروژه بودن
I am involved in various projects.
من درگیر پروژههای مختلفی هستم.
to embark on a project
یک پروژه آغاز کردن
He was embarking on the biggest project of his career.
او داشت بزرگترین پروژه شغلش را آغاز میکرد.
[فعل]
to project
/prəˈdʒɛkt/
فعل گذرا
[گذشته: projected]
[گذشته: projected]
[گذشته کامل: projected]
صرف فعل
2
برنامهریزی کردن
طرحریزی کردن
1.Government spending is projected to rise by three percent next year.
1. برنامهریزی شدهاست که سرمایه دولت سال دیگر تا سه درصد افزایش داشته باشد.
2.The next edition of the book is projected for publication in March.
2. ویرایش بعدی آن کتاب برای انتشار در ماه مارس برنامهریزی شدهاست.
3
تاباندن (با دستگاه پروژکتور)
روی پرده انداختن، پرتو افکندن
to project something (on/onto something)
چیزی را (روی/به چیزی) تاباندن
Colored lights were projected onto the dance floor.
نورهای رنگی روی کف سالن رقص تابانده میشد.
4
تخمین زدن
پیشبینی کردن
to project something
چیزی را تخمین زدن
A growth rate of 4% is projected for next year.
نرخ رشد 4% برای سال آینده تخمین زده شدهاست.
5
بیان کردن
نشان دادن
to project somebody/something (as somebody/something)
کسی/چیزی را (بهعنوان کسی/چیزی) نشان دادن
He projected himself as a man worth listening to.
او خود را بهعنوان مردی نشان داد که ارزش شنیده شدن دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
prohibitive
prohibition
prohibited
prohibit
progressivism
projected
projectile
projection
projectionist
projector
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان