خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سریع
[قید]
quickly
/ˈkwɪk.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سریع
به سرعت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیمعطلی
تند
هولهولکی
زود
سریع
سریعا
مترادف و متضاد
fast
rapidly
swiftly
slowly
1.He quickly realized she wasn't telling the truth.
1. او به سرعت متوجه شد که آن دختر راستش را نمی گوید.
2.I quickly shut the door.
2. من سریع در را بستم.
3.She walks quickly.
3. او سریع راه می رود.
4.These people need to be treated as quickly as possible.
4. این افراد باید هرچه سریعتر معاینه شوند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
quick temper
quick fix
quick-witted
quick
quiche
quid
quiet
quiet down
quietly
quill
کلمات نزدیک
quicklime
quickie
quicker than you can say jack robinson
quicken
quick-witted
quicksand
quicksilver
quickstep
quid
quid pro quo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان