1 . همیشگی 2 . باقاعده (دستور زبان) 3 . مرتب 4 . معمولی 5 . مشتری دائم
[صفت]

regular

/ˈreg.jə.lər/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more regular] [حالت عالی: most regular]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همیشگی ثابت

مترادف و متضاد consistent unchanging uniform erratic irregular
  • 1.I couldn't see my regular dentist.
    1. من نتوانستم پیش دندانپزشک همیشگی‌ام بروم.
  • 2.Is that your regular detergent?
    2. آیا این مایع شوینده همیشگی شماست؟ [آیا همیشه از این مایع شوینده استفاده می‌کنید؟]

2 باقاعده (دستور زبان)

معادل ها در دیکشنری فارسی: باقاعده
مترادف و متضاد irregular
  • 1.what are the differences between regular and irregular verbs?
    1. چه تفاوت‌هایی بین افعال باقاعده و بی‌قاعده هست؟

3 مرتب منظم

معادل ها در دیکشنری فارسی: منتظم مرتب
مترادف و متضاد methodical structured systematic haphazard
at regular intervals
با فواصل منظم
  • Plant the seedlings at regular intervals.
    نهال‌ها را با فواصل منظم بکار.
on a regular basis
به‌طور منظم
  • I suggested that we meet on a regular basis.
    من پیشنهاد کردم که ما به‌طور منظم (یکدیگر) را ملاقات کنیم.
a regular pulse/heartbeat/breathing
نبض/ضربان قلب/تنفس منظم

4 معمولی

مترادف و متضاد conventional normal ordinary usual
  • 1.Would you like regular coffee or decaf?
    1. قهوه معمولی میل دارید یا قهوه بدون کافئین؟
[اسم]

regular

/ˈreg.jə.lər/
قابل شمارش

5 مشتری دائم

مترادف و متضاد regular customer
  • 1.He's one of our regulars.
    1. او یکی از مشتری های دائمی ماست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان