خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همیشه
[قید]
routinely
/ruˈtinli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همیشه
معمولا، به طور منظم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مرتبا
1.Health and safety rules are routinely ignored.
1. قوانین بهداشت و امنیت همیشه نادیده گرفته می شوند.
2.She routinely gets a physical examination.
2. او به طور منظم معاینه ی پزشکی می شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
routine
router
route march
route
rout
rove
rover
roving
roving ambassador
row
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان