خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منتقل کردن
2 . حملونقل
3 . بارکش (کشتی و ... ویژه حمل)
[فعل]
to transport
/ˈtrænspɔrt/
فعل گذرا
[گذشته: transported]
[گذشته: transported]
[گذشته کامل: transported]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منتقل کردن
نقل و انتقال دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتقال دادن
بردن
حمل کردن
منتقل کردن
1.Flying is not always the fastest way to transport passengers to their destination.
1. پرواز همیشه سریع ترین راه برای منتقل کردن مسافران به مقصدهایشان نیست.
2.The goods are packed in boxes and transported overseas.
2. کالاها در جعبه بسته بندی می شوند و به خارج منتقل می شوند.
[اسم]
transport
/ˈtrænspɔrt/
قابل شمارش
2
حملونقل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باربری
حمل
حمل و نقل
public transport
حملونقل عمومی
the transport of live animals
حملونقل حیوانات زنده
3
بارکش (کشتی و ... ویژه حمل)
وسیله نقلیه
تصاویر
کلمات نزدیک
transplant
transpire
transparent
transparency
transnational
transportation
transpose
transubstantiation
transverse
transvestite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان