Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . سرگیجه
[اسم]
vertigo
/ˈvɜːrtɪɡoʊ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرگیجه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دوار
سرگیجه
مترادف و متضاد
dizziness
1.She can't stand heights and has always suffered from vertigo.
1. او نمی تواند ارتفاع را تحمل کند و همیشه از سرگیجه رنج برده است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
vertiginous
verticillium
verticilliosis
verticillated
verticillate
vertu
vervain
vervain sage
verve
vervet monkey
کلمات نزدیک
vertically
vertical blinds
vertical
vertebrate
vertebral column
verve
very
very little
very much
vesak
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان