خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اندیشیدن
[فعل]
to contemplate
/ˈkɑntəmˌpleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: contemplated]
[گذشته: contemplated]
[گذشته کامل: contemplated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اندیشیدن
تعمق و تفکر کردن، در نظر گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تامل کردن
تعمق کردن
در نظر گرفتن
فکر کردن
1.she couldn't even begin to contemplate the future.
1. او حتی نمی توانست شروع به اندیشیدن در باب آینده کند [او نمی توانست درباره آینده فکر کند].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
conte
contamination
contaminated
contaminate
container
contemporary
contemporary art
contempt
contend
contender
کلمات نزدیک
contemn
contamination
contaminated
contaminate
containment
contemplation
contemplative
contemporaneous
contemporary
contemporary music
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان