1 . همه
[ضمیر]

everyone

/ˈev.riː.wʌn/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همه

معادل ها در دیکشنری فارسی: همه
مترادف و متضاد everybody
  • 1.Everyone agreed with me.
    1. همه با من موافقت کردند.
  • 2.Everyone involved in the accident has been questioned by the police.
    2. همه کسانی که در حادثه درگیر بودند توسط پلیس بازجویی شدند.
  • 3.I had dressed up but everyone else was wearing jeans.
    3. من لباس رسمی پوشیده بودم اما بقیه همه جین پوشیده بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان