1 . سرگیجه
[اسم]

vertigo

/ˈvɜːrtɪɡoʊ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرگیجه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دوار سرگیجه
مترادف و متضاد dizziness
  • 1.She can't stand heights and has always suffered from vertigo.
    1. او نمی تواند ارتفاع را تحمل کند و همیشه از سرگیجه رنج برده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان