[فعل]

to follow

/ˈfɑl.oʊ/
فعل گذرا
[گذشته: followed] [گذشته: followed] [گذشته کامل: followed]

1 به دنبال رفتن دنبال کردن، تعقیب کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعقیب کردن
مترادف و متضاد go after walk behind lead
to follow somebody/something
به دنبال کسی/چیزی رفتن
  • 1. A dog followed us home.
    1. یک سگ به دنبال ما تا خانه آمد.
  • 2. She followed me into the kitchen.
    2. او به دنبال من به آشپزخانه آمد.
to follow somebody/something
کسی/چیزی را دنبال کردن
  • 1. Follow the main road down to the traffic light.
    1. جاده اصلی را دنبال کنید [بروید] تا به چراغ راهنما برسید.
  • 2. Her eyes followed him everywhere.
    2. چشمانش او را همه‌جا دنبال می‌کردند.

2 پیروی کردن عمل کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اطاعت کردن پیروی کردن
مترادف و متضاد abide by keep to obey flout
to follow something (diet/recipe/instructions ...)
از چیزی پیروی کردن/به چیزی عمل کردن (رژیم/دستور طبخ غذا/دستورالعمل)
  • 1. Follow the instructions on the back of the package carefully.
    1. از دستورالعمل پشت بسته [جعبه] به‌دقت پیروی کنید.
  • 2. Just follow the recipe.
    2. فقط از دستور طبخ غذا پیروی کنید.
  • 3. The movie follows the book faithfully.
    3. این فیلم به‌طور وفادارانه از کتاب پیروی می‌کند [با کتاب مطابقت دارد].
  • 4. They followed the teachings of Buddha.
    4. آن‌ها از تعلیمات بودا پیروی می‌کردند.
  • 5. Why didn't you follow my advice?
    5. چرا به نصیحت من عمل [گوش] نکردی؟

3 متوجه شدن فهمیدن

مترادف و متضاد comprehend see understand misunderstand
  • 1.Sorry, I don't follow.
    1. ببخشید، متوجه نمی‌شوم.
  • 2.The plot is almost impossible to follow.
    2. فهمیدن آن خط داستانی تقریبا غیرممکن است.
to follow something
چیزی را متوجه شدن
  • Could you repeat that? I didn't quite follow what you said.
    می‌شود آن را تکرار کنید؟ کاملاً متوجه نشدم که چی گفتید.
to follow somebody
حرف کسی را متوجه شدن/متوجه حرف کسی شدن
  • Could you repeat that? I'm not following you.
    می‌شود آن را تکرار کنید؟ متوجه حرفتان نمی‌شوم.

4 پیگیری کردن دنبال کردن

to follow something
چیزی را دنبال کردن
  • 1. Have you been following the basketball championships?
    1. آیا مسابقات قهرمانی بسکتبال را دنبال می‌کنی؟
  • 2. He always followed the latest fashions.
    2. او همیشه مدهای اخیر [جدیدترین مدها] را دنبال می‌کرد
  • 3. Millions of people followed the trial on TV.
    3. میلیون‌ها نفر آن محاکمه را از از تلویزیون پیگیری می‌کردند.
  • 4. You should follow your dream.
    4. باید رؤیایت [هدفت] را دنبال کنی.

5 فالو کردن (فضای مجازی) دنبال کردن

to follow somebody on Twitter/Instagram...
فالو کردن کسی در توئیتر/اینستاگرام و...
  • 1. I don’t follow many celebrities on Twitter any more.
    1. دیگر در توئیتر افراد مشهور زیادی را فالو نمی‌کنم.
  • 2. Who do you follow?
    2. چه کسانی را فالو می‌کنی؟

6 استنباط شدن منتج شدن

to follow (from something)
(از چیزی) استنباط شدن
  • 1. I don't see how that follows from what you just said.
    1. من متوجه نمی‌شوم که آن چگونه از چیزی که شما گفتید، استنباط می‌شود.
  • 2. It thus follows from this equation that the value must be negative.
    2. بنابراین از این معادله استنباط می‌شود که کمیت [عدد] باید منفی باشد.
it follows that…
استنباط می‌شود که
  • If a = b and b = c, it follows that a = c.
    اگر a برابر b و b و برابر c باشد، استنباط می‌شود که a برابر c است.

7 متعاقب بودن (پس از چیز دیگری) آمدن، دنبال (چیزی) آمدن، پیرو (چیزی) بودن

مترادف و متضاد come after
  • 1.A detailed news report will follow shortly.
    1. به‌زودی گزارش خبری مفصلی خواهد خواهد آمد [منتشر خواهد شد].
  • 2.A period of unrest followed the president's resignation.
    2. پیروی استعفای رئیس‌جمهور، دوره‌ای از ناآرامی بود.
  • 3.I remember little of the days that followed the accident.
    3. روزهایی را که پس از حادثه آمدند، خیلی کم به یاد دارم [از روزهای پس از تصادف، چیز زیادی یادم نمی‌آید].
  • 4.There followed a short silence.
    4. سکوت کوتاهی متعاقب بود.
as follows
عبارتند از
  • The opening hours are as follows:
    ساعات کاری [ساعات باز بودن] عبارتند از:
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان