Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به دنبال رفتن
2 . پیروی کردن
3 . متوجه شدن
4 . پیگیری کردن
5 . فالو کردن (فضای مجازی)
6 . استنباط شدن
7 . متعاقب بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to follow
/ˈfɑl.oʊ/
فعل گذرا
[گذشته: followed]
[گذشته: followed]
[گذشته کامل: followed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به دنبال رفتن
دنبال کردن، تعقیب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعقیب کردن
مترادف و متضاد
go after
walk behind
lead
to follow somebody/something
به دنبال کسی/چیزی رفتن
1. A dog followed us home.
1. یک سگ به دنبال ما تا خانه آمد.
2. She followed me into the kitchen.
2. او به دنبال من به آشپزخانه آمد.
to follow somebody/something
کسی/چیزی را دنبال کردن
1. Follow the main road down to the traffic light.
1. جاده اصلی را دنبال کنید [بروید] تا به چراغ راهنما برسید.
2. Her eyes followed him everywhere.
2. چشمانش او را همهجا دنبال میکردند.
2
پیروی کردن
عمل کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اطاعت کردن
پیروی کردن
مترادف و متضاد
abide by
keep to
obey
flout
to follow something (diet/recipe/instructions ...)
از چیزی پیروی کردن/به چیزی عمل کردن (رژیم/دستور طبخ غذا/دستورالعمل)
1. Follow the instructions on the back of the package carefully.
1. از دستورالعمل پشت بسته [جعبه] بهدقت پیروی کنید.
2. Just follow the recipe.
2. فقط از دستور طبخ غذا پیروی کنید.
3. The movie follows the book faithfully.
3. این فیلم بهطور وفادارانه از کتاب پیروی میکند [با کتاب مطابقت دارد].
4. They followed the teachings of Buddha.
4. آنها از تعلیمات بودا پیروی میکردند.
5. Why didn't you follow my advice?
5. چرا به نصیحت من عمل [گوش] نکردی؟
3
متوجه شدن
فهمیدن
مترادف و متضاد
comprehend
see
understand
misunderstand
1.Sorry, I don't follow.
1. ببخشید، متوجه نمیشوم.
2.The plot is almost impossible to follow.
2. فهمیدن آن خط داستانی تقریبا غیرممکن است.
to follow something
چیزی را متوجه شدن
Could you repeat that? I didn't quite follow what you said.
میشود آن را تکرار کنید؟ کاملاً متوجه نشدم که چی گفتید.
to follow somebody
حرف کسی را متوجه شدن/متوجه حرف کسی شدن
Could you repeat that? I'm not following you.
میشود آن را تکرار کنید؟ متوجه حرفتان نمیشوم.
4
پیگیری کردن
دنبال کردن
to follow something
چیزی را دنبال کردن
1. Have you been following the basketball championships?
1. آیا مسابقات قهرمانی بسکتبال را دنبال میکنی؟
2. He always followed the latest fashions.
2. او همیشه مدهای اخیر [جدیدترین مدها] را دنبال میکرد
3. Millions of people followed the trial on TV.
3. میلیونها نفر آن محاکمه را از از تلویزیون پیگیری میکردند.
4. You should follow your dream.
4. باید رؤیایت [هدفت] را دنبال کنی.
5
فالو کردن (فضای مجازی)
دنبال کردن
to follow somebody on Twitter/Instagram...
فالو کردن کسی در توئیتر/اینستاگرام و...
1. I don’t follow many celebrities on Twitter any more.
1. دیگر در توئیتر افراد مشهور زیادی را فالو نمیکنم.
2. Who do you follow?
2. چه کسانی را فالو میکنی؟
6
استنباط شدن
منتج شدن
to follow (from something)
(از چیزی) استنباط شدن
1. I don't see how that follows from what you just said.
1. من متوجه نمیشوم که آن چگونه از چیزی که شما گفتید، استنباط میشود.
2. It thus follows from this equation that the value must be negative.
2. بنابراین از این معادله استنباط میشود که کمیت [عدد] باید منفی باشد.
it follows that…
استنباط میشود که
If a = b and b = c, it follows that a = c.
اگر a برابر b و b و برابر c باشد، استنباط میشود که a برابر c است.
7
متعاقب بودن
(پس از چیز دیگری) آمدن، دنبال (چیزی) آمدن، پیرو (چیزی) بودن
مترادف و متضاد
come after
1.A detailed news report will follow shortly.
1. بهزودی گزارش خبری مفصلی خواهد خواهد آمد [منتشر خواهد شد].
2.A period of unrest followed the president's resignation.
2. پیروی استعفای رئیسجمهور، دورهای از ناآرامی بود.
3.I remember little of the days that followed the accident.
3. روزهایی را که پس از حادثه آمدند، خیلی کم به یاد دارم [از روزهای پس از تصادف، چیز زیادی یادم نمیآید].
4.There followed a short silence.
4. سکوت کوتاهی متعاقب بود.
as follows
عبارتند از
The opening hours are as follows:
ساعات کاری [ساعات باز بودن] عبارتند از:
تصاویر
کلمات نزدیک
follicle
folks
folklore
folk tale
folk song
follow in somebody's footsteps
follow up
follow-on
follow-the-leader
follow-through
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان