[اسم]

hall

/hɔːl/
قابل شمارش

1 سالن تالار

معادل ها در دیکشنری فارسی: تالار سالن
مترادف و متضاد assembly room chamber meeting room
  • 1.Her dream is to perform at Carnegie Hall.
    1. رویای او اجرا کردن در تالار "کارنگی" است.
  • 2.There's an important meeting at the town hall.
    2. جلسه مهم در تالار شهری برگزار می‌شود.
a concert hall
سالن کنسرت
the students' dining hall
سالن غذاخوری دانش‌آموزان

2 راهرو دالان

معادل ها در دیکشنری فارسی: هال
مترادف و متضاد corridor foyer passageway
  • 1.Children are not allowed to run in the school halls.
    1. بچه‌ها اجازه ندارند در راهروهای مدرسه بدوند.
an entrance hall
راهروی ورودی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان