Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سالن
2 . راهرو
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
hall
/hɔːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سالن
تالار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تالار
سالن
مترادف و متضاد
assembly room
chamber
meeting room
1.Her dream is to perform at Carnegie Hall.
1. رویای او اجرا کردن در تالار "کارنگی" است.
2.There's an important meeting at the town hall.
2. جلسه مهم در تالار شهری برگزار میشود.
a concert hall
سالن کنسرت
the students' dining hall
سالن غذاخوری دانشآموزان
2
راهرو
دالان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هال
مترادف و متضاد
corridor
foyer
passageway
1.Children are not allowed to run in the school halls.
1. بچهها اجازه ندارند در راهروهای مدرسه بدوند.
an entrance hall
راهروی ورودی
تصاویر
کلمات نزدیک
halitosis
halibut
halfwit
halfway house
halfway
hall of residence
hallmark
hallowed
halloween
hallucinate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان