[اسم]

territory

/ˈter.əˌtɔːr.i/
قابل شمارش

1 قلمرو سرزمین

  • 1.Cats like to protect their territory.
    1. گربه‌ها دوست دارند از قلمروشان محافظت کنند.
  • 2.The UN is sending aid to the occupied territories.
    2. سازمان ملل در حال ارسال کمک به سرزمین‌های اشغالی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان