خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اعتراف
[اسم]
confession
/kənˈfeʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اعتراف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اذعان
اعتراف
اقرار
1.After hours of questioning by police, she made a full confession.
1. بعد از ساعتها بازجویی توسط پلیس، او کامل اعتراف کرد.
2.His confession was extracted under torture.
2. اعتراف او زیر شکنجه گرفته شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
confess
conference call
conference
confer
confederation
confessional
confessor
confetti
confidant
confidante
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان