خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ماموریت
2 . سفر فضایی
3 . رسالت
[اسم]
mission
/ˈmɪʃ.ən/
قابل شمارش
1
ماموریت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رسالت
ماموریت
مترادف و متضاد
assignment
1.The mission faced a big failure.
1. ماموریت با شکست بزرگ روبرو شد.
2
سفر فضایی
اعزام به فضا
1.NASA has approved a mission to investigate the atmosphere of Mars.
1. "ناسا" با سفری فضایی به منظور بررسی جو مریخ موافقت کرده است.
3
رسالت
هدف
1.Her mission in life was to help the poor.
1. هدفش در زندگی، کمک به فقرا بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
missing person
missing
missile
missed call
miss you
mission statement
missionary
mississippi
missive
misspell
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان