4.If you do that, it will only make matters worse.
4.
اگر آن کار را انجام دهی، فقط مسائل را بدتر میکند.
5.It only took a few seconds.
5.
آن تنها چند ثانیه طول کشید.
6.She's only 13.
6.
او تنها 13 سال دارد.
7.These shoes only cost £20.
7.
این کفش فقط 20 پوند قیمت دارد.
8.We can only guess what happened.
8.
ما فقط میتوانیم حدس بزنیم که چه اتفاقی افتاده است.
only if
فقط اگر
I’ll tell you, but only if you don’t tell anyone else.
من به تو خواهم گفت، اما فقط اگر به کسی نگویی.
only because
فقط چون
I ate the food, but only because I was starving.
من غذا را خوردم، اما فقط چون گرسنه بودم.
only when
تنها وقتی
The transfer takes place only when the data is complete.
انتقال تنها زمانی اتفاق میافتد که داده کامل شود.
for members only
فقط برای اعضا
The bar is for members only.
این بار فقط برای اعضا است [فقط اعضا اجازه ورود به این بار را دارند].
not only ... (but) also
نه تنها ... بلکه
Not only did he turn up late, he also forgot his books.
او نه تنها دیر پیدایش شد [آمد]، بلکه کتابهایش را هم فراموش کرده بود.
کاربرد قید only به معنای فقط و تنها
معادل فارسی قید only "فقط" و "تنها" است. از این قید برای بیان عدم وجود چیزی دیگر به غیر از آن چیزی که به آن اشاره شده، استفاده میشود. مثال:
".He passed only one of his exams" (او فقط یکی از امتحاناتش را قبول شد.)
- اشاره به بیشتر نبودن چیزی از میزانی بهخصوص. مثال:
".She's only 13" (او تنها 13 سال دارد.)
".These shoes only cost £20" (این کفش تنها 20 پوند قیمت دارد.)
- اشاره به عدم اهمیت و یا جدیت چیزی. مثال:
".It was only a suggestion" (آن فقط یک پیشنهاد بود.)
2
تازه
همین
مترادف و متضاد
no longer ago than
not until
only just
only yesterday/last week/recently...
تازه [همین] دیروز/هفته پیش/اخیراً...
1.
‘When did you email her?’ ‘Only yesterday.’
1.
«کی به او ایمیل زدی؟» «همین دیروز.»
2.
I arrived only half an hour ago.
2.
من تازه نیمساعت پیش رسیدم.
Only then
تازه آن موقع
Only then did she realize the stress he was under.
تازه آن موقع او متوجه استرسی که او داشت شد.
کاربرد قید only به معنای تازه
قید only در مفهوم "تازه" به انجام کاری در گذشته یا آینده نزدیک اشاره دارد. مثال:
".I only arrived half an hour ago" (من تازه نیمساعت پیش رسیدم.)
[صفت]
only
/ˈoʊn.li/
غیرقابل مقایسه
3
تنها
مترادف و متضاد
alone
lone
single
sole
solitary
1.I was the only person on the train.
1.
من تنها فرد در قطار بودم.
2.Is this really the only way to do it?
2.
آیا واقعاً این تنها روش انجام آن است؟
3.She's the only person for the job.
3.
او تنها فرد برای این کار است.
4.She's their only daughter.
4.
او تنها دخترشان است.
5.The only thing that matters is that the baby is healthy.
5.
تنها چیزی که اهمیت دارد این است که بچه سالم است.
6.This is our only chance.
6.
این تنها شانس ماست.
کاربرد صفت only به معنای تنها
معادل فارسی صفت only "تنها" است. برای بیان تجرد چیزی یا کسی و یا به عبارت دیگر، تنها بودن آن چیز یا فرد و عدم وجود چیزهای مشابه از این صفت استفاده میشود. مثال:
".I was the only person on the train" (من تنها فرد در قطار بودم.)
"?Is this really the only way to do it" (آیا واقعاً این تنها روش انجام آن است؟)