خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مامور خودخوانده
[اسم]
vigilante
/ˌvɪdʒɪˈlænti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مامور خودخوانده
خوددادگر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لباسشخصی
1.The neighbors have formed a vigilante group to keep a watch on the car park.
1. همسایه های یک گروه مامورین خودخوانده تشکیل دادند تا پارک ماشین ها را تحت نظر بگیرند.
2.vigilante groups
2. گروه های خوددادگر
تصاویر
کلمات نزدیک
vigilant
vigilance
vigil
viewpoint
viewing
vignette
vigor
vigorous
vigorously
viking
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان