Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مسری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
contagious
/kənˈteɪʤəs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more contagious]
[حالت عالی: most contagious]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مسری
همهگیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همهگیر
واگیردار
مسری
مترادف و متضاد
communicable
infectious
transferable
1.I find that yawning is often contagious.
1. به نظرم گاهی خمیازه کشیدن مسری است.
2.Interest in the project was contagious, and soon all opposition to it collapsed.
2. علاقه به این پروژه همهگیر شد و زود تمام مخالفتها از بین رفت.
3.Scarlet fever is contagious.
3. تب مخملک مسری است.
تصاویر
کلمات نزدیک
contagion
contact lens
contact
consumptive
consumption
contain
container
containment
contaminate
contaminated
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان