[اسم]

mediation

/ˌmiːdiˈeɪʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 میانجی‌گری وساطت، پادرمیانی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پادرمیانی وساطت میانجیگری
  • 1.Many cases are settled out of court through mediation.
    1. بسیاری از پرونده‌ها در دادگاه توسط میانجی‌گری حل و فصل می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان