Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اجرا کردن
2 . انجام دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to perform
/pərˈfɔːrm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: performed]
[گذشته: performed]
[گذشته کامل: performed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اجرا کردن
خواندن (خواننده و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجرا کردن
بازی کردن
مترادف و متضاد
present
put on
stage
1.A major Hollywood star will be performing on stage tonight.
1. یک ستاره [خواننده] بزرگ هالیوودی، امشب روی صحنه خواهد خواند.
to perform something
چیزی اجرا کردن
She composes and performs her own music.
او موسیقی خود را میسازد و اجرا میکند.
to perform well/badly/poorly
خوب/بد/ضعیف اجرا کردن
2
انجام دادن
عملکرد داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجرا کردن
انجام دادن
عمل کردن
گزاردن
کردن
اَدا کردن
مترادف و متضاد
carry out
do
execute
neglect
to perform something
چیزی انجام دادن
1. Computers can perform a variety of tasks.
1. کامپیوترها میتوانند انواع وظایف را انجام دهند.
2. The operation will be performed next week.
2. عملیات هفته آینده انجام خواهد شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
perfectly
perfect
perennial
peregrine falcon
peregrine
performance
performer
performing
performing arts
perfume
کلمات نزدیک
perforce
perforator
perforation
perforated
perforate
performance
performance art
performance-enhancing drugs
performer
performing arts
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان