Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . موعظه کردن
2 . نصیحت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to preach
/priːtʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: preached]
[گذشته: preached]
[گذشته کامل: preached]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
موعظه کردن
سخنرانی مذهبی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وعظ کردن
موعظه کردن
1.She preached to the congregation about forgiveness.
1. او درباره بخشش برای مردم موعظه کرد.
2
نصیحت کردن
درباره اخلاقیات سخن گفتن (بهطور خستهکننده)
disapproving
1.I'm sorry, I didn't mean to preach.
1. ببخشید، نمیخواستم نصیحت کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
praying mantis
prayer shawl
prayer
pray
prawn
preadolescent
precarious
precariously
precava
precentral gyrus
کلمات نزدیک
pre-war
pre-university
pre-teen
pre-tax
pre-record
preacher
preamble
prearrangement
precarious
precariously
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان